s . T . a . G . e . R

۞ گـرگ بـارون دیده ۞

s . T . a . G . e . R

۞ گـرگ بـارون دیده ۞

ظاهری جدا از باطن //// تسلیت

Image hosting by TinyPic

 دستم را از سنگ رود خروشان جدا کردم

با شوقی سرشار از رسیدن به سوی آبشار رفتم

پرت شدم؛ فشار آب قلبم فشرد؛ سنگ سخت قلبم شکست

فکر کردم دلم در انتهای آبشار انتظارم را میکشد

آه آهههههههههههههههههههههههههه دلم نیست!!!!!!!!

ای آب خروشان دلم را به تو سپرده بودم

آبشار گفت: دلت را بر نخواهم گرداند؛ گفتم: چرا؟؟

گفت : آنقدر پاک و زلال بود که با من یکی شد

گفتم : مرا هم با خود یکی کن

گفت : تو به زلالیه دلت نیستی

گفتم : میشوم

گفت : بدرود !!!!!!!!!!!!

گفتم : صبر کن ؛ خواهشی دارم

برگشت و نگاهم کرد

گفتم : حالا که با دلم یکی شدی؛ خود دلم هستی

برایت هدیه ای دارم؛ با فشارآب خروشانت دلم فشردی

با سنگ سختت آنرا شکستی؛ خونه پاک وسرخم تقدیم تو

گریستم قطره اشکی همراه قطره خون به او دادم

آنرا بوسید و ناپدید شد!!!

 

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

سلام به دوستای گلم

راستش یه مرتبه نشستم و پستم رو نوشتم ولی قبل از اینکه برسم سیو کنم اداره برق زحمت کشیدن و برق رو قطع کردن.

ولی فکر کنم یه اتفاق بود

چون هوای بارونی و باد از این مشکلات داره .

راستش الان هم  که دارم براتون مینویسم داره بارون میاد

آره بارون.بارون

یه جورایی حس خوبی دارم.

برای اینکه من عاشقه بارونم

خیلی بارون رو دوست دارم

هر وقت که بارون میزنه دوست دارم برم زیرش . اما بدون چتر و مانع

بارونی که همراش مه باشه ؛ رعد و برق باشه خیلی زیباتره

مثل امشب . پشت سر هم رعد و برق میزنه

انگار  آسمون رو چراغ بارون کردن

خیلی قشنگه

ولی بهتره بگم خوشحال نیستم

آخه وقتی به وبلاگ سر زدم با این کامنت که برام گذاشته بودن حالم عوض شد:

 

[ web | email ] سیدامید


 

سلام بر تو دوست عزیزم من برادر زاده سیده شکوفه اشک اسمانم ایشان داغدار و در فراق پدری مهربان می سوزد  سایه پدر از دست داده من از حضور سبز شما سپاس گذارم  برای ارامش عمه دل سوخته من  برای روح محروم  یک سوره الحمد  بخوانید   او را دلداری دهید یا علی


 

چهارشنبه 27 اردیبهشت 1385 ساعت 11:49 AM

 

 

آره من شکوفه رو نمیشناسم.

نه دیدمش نه میشناسمش و نه ازش چیزی میدونم .

ولی وقتی اینو خوندم خیلی ناراحت شدم.

هر چی باشه انسان هستیم و میتونیم قسمتی از مشکلات همدیگر رو بفهمیم.

از خدا میخوایم به شکوفه و خانوادش صبر بده.

غم از دست دادن عزیزان خیلی سخته.

شکوفه جان ما رو هم تو غم خودت شریک بدون.

امیدوارم غم آخرت باشه.

باور کنید دیگه نمیدونم چی باید بگم.

نه ؛ اصلاً چی میتونم بگم؟

هیچی

بدرود

 

 

 

 

سهم من!

سهم من؟سهم ما؟ !!

خیلی بده که ندونی بایدچیکارکنی.یعنی اونقدر ضعیف شده باشی که دیگران برات تصمیم بگیرن.

 

 دیگه خودت مستقل نباشی.پس سهم من چیه؟؟؟

 

همیشه بزرگترین،آرزوم تو دنیا این بوده که آدم مستقلی باشم.

 

به هیچکی نیاز نداشته باشم.فقط خودم باشم.

 

 صدای گیتارم هم دیگه منو آروم نمیکنه،حتی گریه هم منو آروم نمیکنه.

 

فقط دوست دارم تو گذشتم راه برم.

 

ذره بین بذارم رو گذشتم ببینم کجای کارم اشتباه بوده.

 

خیلی از کارام اشتباه بوده ولی برای جبران بعضی هاشون خیلی دیره.

 

احساس میکنم نسبت به گذشته بزرگتر شدم.آدمارو بهتر میشناسم.

 

بعد این جمله به ذهنم میاد که هر کسی ارزش دل بستن نداره.

 

آدما بد شدن،دیگه نمیتونی بفهمی کی راست میگه،کی دروغ.

 

چرا توی دنیا به این بزرگی یکی پیدا نمیشه که منافعه دیگرانو به خودش ترجیح بده؟

 

آخه آدم اینقدر کثیف!!! چرا به خودمون اجازه میدیم به دیگران توهین کنیم.مگه ما کی هستیم؟خونمون از بقیه رنگین تره یا اینکه از آسمون افتادیم؟؟

 

مگه آدما عروسکای دست ما هستن که بزنیم داغونشون کنیم بعد بندازمشون دور... .

 

کاشکی یه روزی بشه که آدما قدره همدیگرو بدونن.

 

سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست.

 

 

 

_ _‌ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ‌_ _ _ _ _ _‌

 

سلام به همهء دوستان

 

امروز خیلی مزاحمتون نمیشم

 

فقط یکی دیگه از بهترین وبلاگ ها رو براتون معرفی میکنم

 

 -_____-   مینا -_____-

 

خودش میگه خیلی تنهاست

 

امیدوارم با این کار بتونم یه کوچولو از تنهایی دربیارمش.

 

البته بستگی به شما داره.

 

_ _‌ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ‌_ _ _ _ _ _‌

 

راستی محمد (خزان آرزوها) یکی از بهترین دوستانم که یه مدتی به علت بیماری از ما دور بود دوباره برگشت و اولین پست خودش رو گذاشته.

 

منتظرتونه!!!

 

بهش سر نمیزنین؟

 

بدرود