s . T . a . G . e . R

۞ گـرگ بـارون دیده ۞

s . T . a . G . e . R

۞ گـرگ بـارون دیده ۞

ما بودیم!!!

 

ما سه نفر بودیم

دستهامان بی سایه

سایه هامان بر دیوار

و چشم هامان رو به رد پای پرندگانی

که در اوقات رویاها رفته بودند ،

بعد هم اندکی باران آمد

ما دلمان برای خواندن یک ترانهء معمولی تنگ شده بود

اما صدای شکستن چیزی شبیه صدای آدمی آمد.

سالها بعد ؛ از مادران مویه نشین شنیدیم

هیچ بهاری آن همه رگبار نابهنگام نباریده بود ،

میگویند سال ... سال کبوتر بود.

 

 

ما دو نفر بودیم

یادهامان در خانه

خوابهامان از دریا

و لبهامان تشنه

تنها به نام یکی پیاله از انعکاس نوشانوش ،

بعد هم اندکی باران آمد

ما دلمان برای دیدن یک رخسار آشنا تنگ شده بود.

سالها بعد ؛ از مادران مویه نشین شنیدیم

هیچ بهاری آن همه رگبار نابهنگام نباریده بود ،

می گویند سال ... سال چاقو بود.

 

 

ما یک نفر بودیم .

بعد هم اندکی باران آمد...

 

 

پ ن : چند تا دیگه از دوستای خیلی قدیمی من رفتن :

«« شاهزاده ایرانی ؛ آدم کش های وحشی ؛ آبجی خاطره ؛ مینای غمدیده »»