s . T . a . G . e . R
۞ گـرگ بـارون دیده ۞s . T . a . G . e . R
۞ گـرگ بـارون دیده ۞H@PpY B!rtHd@Y
سلام به همه دوستای خوبم
حالتون رو نمیپرسم . نمیدونم چرا ! ولی آرزو می کنم خوب باشید
نمی پرسم چه خبر ! ولی امیدوارم فقط خبرهای خوب تو خرجین زندگی داشته باشین
دو دل بودم که w0rD رو باز کنم یا نه . نمی دونستم میتونم چیزی بنویسم یا نه . چون اولین باری بود که میخواستم تو وبلاگ در مورد تولد بنویسم.نوشتن در مورد تولد به نظر خودم اصلاً سخت نیست . ولی اینکه تولد تولد خودمه . نوشتن در این مورد برام سخت بود. تا اینکه گفتم مینویسم هر چی که به فکرم رسید.
اولش قصدم این بود که فقط بنویسم «« تولدمه ، کاش نبود »» نمدونم چی منو از این کار منصرف کرد.ولی هر چی بود باعث شد تا خودمو مجبور کنم که بنویسم . ب ن و ی س م
نوشتن یکی از راههای کم کردن دل تنگی هاست.
یادم میاد پارسال فقط یه نفر بهم تولدمو تبریگ گفت و یه جشن کوچیک برام گرفت . ولی امسال شما هستین . و به جز شما هم کسی هست که دوستش دارم و دوستم داره . و شاید همین باعث شده که امروز بنویسم .
باز هم با خودم مرور میکنم ... سی و یک مرداد سال یک هزار و سیصد و ....
بیست و دوم آگوست سال یک هزار و نهصد و ....
امّا
امروز سی و یک مرداد سال یک هزار و سیصد و هشتاد و پنج
امروز بیست و دوم آگوست سال دو هزار و شش
من مــ حــ ســ نـــ
متاسف از اینکه خودم رو نشناختم . متاسف از اینکه بدون هدف در تلاطم هستم . متاسف از اینکه این همه سال رو در غفلت به سر بردم و متاسف از اینکه ....
وقتی با خودم مرور میکنم اعصابم به هم میریزه . میشم یه آشفتهء دیوونه
چرا ؟ چون فکر میکنم برای کسی حتی برای خودم نتونستم کاری انجام بدم . خودم هیچ ؛ آیا برای اطرافیانم سودی داشتم . چقدر تونستم کسی رو به سمت خودم بکشم.؟
چقدر تونستم باطن و ظاهرم رو یکسان نشون بدم ؟
چقدر تونستم جواب خوبیهای دیگران رو بدم ؛ اصلاً آیا تونستم خوبیهاشون رو قدر بدونم و جبران کنم ؟ ! ؟
و صدها چرا و اما و حسرت دیگه!
و باز هم حرفهایی که بی جواب و بی نتیجه میماند و حوصلة دیگران رو سر میبره. حرفهایی که خودم هم نمیدونم چرا اینجا میگم یا اصلآً چرا میگم!
پس بهتره باز هم سکوت کنم .
امروز که از خواب بیدار شدم شکوفه لبخند خورشید درخشش دیگری داشت
آواز چلچله‌ها و قناری‌ها زیباتر شده بود
کوچه احساس حال و هوای دیگری داشت، راز قلب آبی رود فاش شده بود
درختان سخاوتمندانه سیب سرخ دوستی را به خواهانش می‌دادند ، عطر خوش گل یاس و مریم همه جا را پر از بوی خوش آرامش کرده بود.
همه چیز امروز پاک و لطیف بود
امروز من هم حال خوشی داشتم ، وقتی به تقویم اتاق نگاه کردم ، 31 مرداد بود روز تولد من (گرگی مهربون )
و دانشتم باد صبا خبرش را به همه رسانده است و من هم برای تمام 31 مردادی ها در دل آرزوی سبزی کردم و هدیه‌ام قاصدک سپید دعا بود.
تولدم مبارک
بدرود
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
@ به نام سوگماد هستی @»
@ ---------------------------------------------------------------------- @»
@ بدینوسیله از شما دوست با مرام ، لوطی صفت ، عشقی ، عرق @»
@ بیدمشک ، خالصانه ومخلصانه دعوت به عمل می آوریم که با حضور @»
@ پر هیبت و پر صلابت و پر کادو و پرخیلی چیزای دیگه در جشن تولد یه @»
@ دونه قناری عاشق ؛ محسن آقای گل گلاب قدم روی سر و کلهء ما @»
@ بزارین و باعث شادمانی روح و روان و دل و جیگرمون بشین ؛ باشد که@»
@ دور هم خوشحالی و پایکوبی و هم دلی شنگول کنیم @»
@ ---------------------------------------------------------------------- @»
@ آدرس : کوچه بلاگ اسکای - بن بست tk - شمارهء هفتم - باغ گرگی@»
@ - (دم در مواظب باش تو استخر نیفتی) @»
@ ---------------------------------------------------------------------- @»
@ تاریخ جشن : سه شنبه31 مرداد سال یک هزارو سیصدو هشتاد و @»
@ پنج 22 آگوست سال دو هزار و شش @»
@ ---------------------------------------------------------------------- @»
@ لطفاً از آوردن کادوی کوچک و کم جداً خودداری نمایید @»
@ ---------------------------------------------------------------------- @»
@ @»
@ موندگاریم به موندنتون @»
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@»
من میگم
هنوز یه چیزی کم دارم
حسی مث دلواپسی
حس دوباره گم شدن
یه جایی پشت بی کسی
هنوز به فکر گفتنم
به فکر زیر و رو شدن
اما یه چیزی کم دارم
برای قصه گو شدن...
دیگه حرفی نیست
یه روزی خیلی حرفا تو دلم بود و تو ذهنم می چرخید...
ولی حالا..نمی دونم چه م شده..نمی دونم
دلم خالیه..ذهنم خالیه
بخاطر تو نوشتم دلتنگ..هی تو که می فهمی؟..نه؟!.
شاید یه روز اگه یه حرفی تو دلم قلمبه شد
اگه مثل بغض شد تو گلوم ...
چون اشک و دوس ندارم ، میام و می نویسم
از دلتنگیم..از بغضم..از سیاهی...
نمی دونم شاید اون روز فردا باشه ...یا شاید دو ساعت دیگه..
شایدم دو ماه..ده ماه..ده سال..
اما می نویسم...
می نویسم می نویسم..
تا تن کاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت
گریه این گریه اگر بگذارد...