چه گویم؟!؟!
در انتهای یک روز پاییزی خسته می شوم از تمامی رنگها و صداها...!
از تمامی دیده ها و نا دیده ها... !
و حتی دفترهای بسته شده نیز مرا به آرامش نوید نمیدهند !
آفتاب نیزدیگر رمقی برای عمق یخ بسته وجودم ندارد چه توانم کرد.....!
دردها ناگفتنیست و آری... زیبایی ها پایان پذیر !
ادامه...
همدردیم گویا دوست من.... اگرچه دلسژردنمان اشتباه نیست...اما برو که ماندنت اینجا صلاح نیست/انگار زمین و زمان درد میکشند...وقتی بساط گریه ما روبراه نیست/....
bozorgi mige:vaghti natoonesti kasio faramoosh koni bedoon hanooz dar khaterash hasti...................................
ahanget ghashange vase vasate filme?
filme delvapasi
age eshtebah nakonam
خبر به دور ترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
چه می کنی ؟ اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد
رها کنی برود از دلت جدا باشد؟
به آن که دوست ترش داشته به آن برسد؟
رها کنی بروند و دوتا پرنده شوند؟
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
گلایه ای نکنی بغض خویش را بخوری
که هق!هق! تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که … نه! نفرین نمی کنم …که مباد
به او _ که عاشق او بوده ام _ زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم بپرد
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
همدردیم گویا دوست من....
اگرچه دلسژردنمان اشتباه نیست...اما برو که ماندنت اینجا صلاح نیست/انگار زمین و زمان درد میکشند...وقتی بساط گریه ما روبراه نیست/....
سلام
بسیار زیبا بود و با روحیه ی من سازگار
منم با ۲ شعر نوروزی به روزم