-
.::HaTe LoVe::.
پنجشنبه 26 آذر 1388 18:54
نمیدونم از کجا شروع کنم آهان.ببین این آخرین جایی هستش که اسمی از تو آوردم و حرفت رو زدم دیگه مطمئن باش هیچ جا هیچ سراغی ازت نمیگیرم میدونی چرا؟چون خیلی بی ارزشی.واسه همینه که خیلی وقته که دیگه دارم به جای گریه بهت میخندم. دیگه اسم تورو از همه وجودم پاک کردم.تو دیگه برام مردی! تو هیچی نبودی جز یه دروغگو . یه دروغگوی...
-
تنهاترین تنها
یکشنبه 15 آذر 1388 22:43
هرشب وقتی تنها میشم حس میکنم پیش منی دوباره گریه ام میگیره انگار تو آغوش منی روم نمیشه نگاهت کنم وقتی که اشک تو چشمامه وای که نیستی پیش من انگار دستات تو دستامه بارون میباره باز تورو دوباره پیشم میبینم اشک تو چشمام حلقه میشه دوباره تنها میشینم قول بده وقتی تنها میشم بازم بیای کنار من شبهای جمعه که میاد بیای سر مزار من...
-
hey G, بیا برگرد...
سهشنبه 3 آذر 1388 17:17
توی تاریکی شبهام تویی تنها تک ستاره بیا باز باهم بمونیم با یه چشمک دوباره بیا تو چشمهام نگاه کن میخوام از چشمهات بخونم دنیای قلبت قشنگه بزار تو دنیاش بمونم نم نمک بارون میباره تو رو یاد من میاره ساده میگم تا بدونی دنیا مثل تو نداره قلب تو پاک و زلال مثل قطره های بارون دلنشین تر از بهاری حتی تو فصل زمستون یادته وقتی که...
-
یکی بود یکی نبود...
سهشنبه 26 آبان 1388 21:08
یکی بود یکی نبود زیرگنبد کبود شکایت از دلم دارم متحمل عاشقی دلی که پر کشید و رفت اما هنوز تو عاشقی این دل زندونی من مجرم بند اولش چی بگم از کجا بگم؟ فقط شکایت و گله یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود هیچ کسی همدم دل تنها و بی کسم نبود سفر ت درد کمی نیست واسه ی دلم میدونی راستی باورم نمیشه تو میری و نمی مونی ریشه بسی تو...
-
نفرین...
پنجشنبه 21 آبان 1388 17:15
آهای تو که فکر میکنی خیلی دلم تنگه برات آهای تو که دوست نداری سر بزارم رو شونه هات آهای تو که به من میگی به پام بسوز و بساز حالا اگه میخوای بری راه بازه و جاده دراز نفرین کنی یا نکنی فرقی واسش نداره هرکی که یار اون بشه میره تنهاش میذاره برو که فکر رفتنت آتیش به جونم میزنه غم از تو باوفاتره هرشب به من سر میزنه یادته...
-
قول میدم...
چهارشنبه 13 آبان 1388 18:30
قول میدم وقتی که نیـستی عکستو بغل نگیرم قول میدم روزی هزاربار واسه ی اشکهات نمیرم قول میدم وقتی کـه نیستی پای عشق تو نسوزم قـول مـیدم در انتــظـار ت چشمهامو به در ندوزم میدونی که خیلی خسته ام میدونی دلم گرفته میدونی دوریت عـذابه میدونی گریه ام گرفته میدونم بر نمیگردی میدونم رفتی که رفتی دروغ بود هر چی میگفتی میدونم...
-
...Nothing
چهارشنبه 1 مهر 1388 22:48
GooDBye For Ever
-
وقتی رفت...
دوشنبه 23 شهریور 1388 12:44
سر کلاس ادبیات معلم گفت : فعل رفتن رو صرف کن : رفتم ... رفتی ... رفت... ساکت می شوم، می خندم، ولی خنده ام تلخ می شود. استاد داد می زند : خوب بعد؟ ادامه بده . و من می گویم : رفت ...رفت ...رفت. رفت و دلم شکست...غم رو دلم نشست... رفت شادیم بمرد... شور از دلم ببرد . رفت...رفت...رفت و من می خندم و می گویم : خنده تلخ من از...
-
why???
سهشنبه 27 مرداد 1388 22:51
Without the mask Where will u hide? Can't Find yourselF ...Lost in ur lies
-
چند سطر آشفته
یکشنبه 28 تیر 1388 00:44
عشق آخرین همسفر من~ مثل تو منو رها کرد~ حالا دستام مونده و تنهایی من~ ای دریغ از من که بیخود مثل تو~ گم شدم تو ظلمات تو~ ای دریغ از تو که مثل عکس عشق هنوزم داد میزنی تو آینه ی من~ آه... گریمون هیچ خندمون هیچ~ باخته و برندمون هیچ~ تنها آغوش تو مونده غیر از اون هیچ~ ای مثل من تک و تنها~ دستامو بگیر که عمر رفت~ همه چی...
-
چرا من اینجوری شدم؟!؟
جمعه 22 خرداد 1388 12:41
بعد از عمری تو باغ اونم به دلیل میل شدید به دور بودن از هر نفس کشی نشستن زیر یک درخت توت بزرگ که اگه سرت رو بچرخونی شاخه هاش میره تو چشمت تکیه دادن به دیوار خیره شدن به رو به رو چشمها رو گاهی بستن دوباره باز کردن گرفتن روزه ی سکوت به مدت محدود فکر نکردن اسکن کردن حیاط و باغچه یک درخت چنار دو درخت سرو یک پیچ امین...
-
قهرمانی تیم محبوبم استقلال
یکشنبه 6 اردیبهشت 1388 20:07
استقلال قهرمان میشه خدا میدونه که حقشه به امید یزدان و بچه ها استقلال قهرمان میشه قهرمانی استقلال در لیگ برتر مبـــــــــــــــــــارکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-
دوست کیست؟!؟
دوشنبه 17 فروردین 1388 16:37
مردم وقتی کامل اند که یک دوست واقعی داشته باشند که آنها را بفهمد که در رنج ها و اندوه های شان سهیم شود و همه عمر کنارشان بماند دوست کسی است که همه کارهای تو برایش مهم باشد دوست کسی است که در خوشی ها و ناخوشی ها به او رو کنی دوست کسی است که همه کرده های تو را بفهمد دوست کسی است که حقیقت را درباره خودت به تو بگوید دوست...
-
همسفر بی پناه
یکشنبه 25 اسفند 1387 23:13
دردا که دوای درد پنهانی ما افسوس که چارهءپریشانی ما بر عهدهءجمعی ست که پنداشته اند آبادی خویش را به ویرانی ما یا رب این شهر چه شهری ست؟ که صد یوسف دل به کلافی بفروشیم و خریداری نیست فکر بهبود دل از جای دگر باید کرد که در این شهر طبیب دل بیماری نیست گرگی نوشت1 : عید باستانی نوروز مبارک گرگی نوشت2 : به امید روزی که...
-
ز ن د گ ی
جمعه 11 بهمن 1387 12:59
زندگی دفتری از خاطرهاست ... یک نفر در دل شب ، یک نفر در دل خاک ، یک نفر همدم خوشبختی هاست ، یک نفر همسفر سختی هاست ، چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد، ما همه همسفریم...
-
givin it all away
سهشنبه 1 بهمن 1387 02:15
اگه عشق واقعی نیست , پس چرا مردم بخاطر از دست دادنش خودکشی میکنن اگه عشق واقعی نیست, پس چرا من تو چشای اون مرد خسته هم میتونم ببینمش show me love, 'Til it's inside my pores اگه عشق واقعی نیست, پس اون احساسی که درباره اش باهام حرف میزنی اسمش چیه ؟هان اگه عشق واقعیه , چرا پیداش نمیکنم چرا تنها چیزی که حس میکنم نفرته...
-
مهم اینه که قانون اجرا بشه
چهارشنبه 25 دی 1387 20:41
از اون بالای بالا که به پایین نگاه کنی فقط میلیون ها نقطه می بینی نقطه های سفید نقطه های سیاه نقطه های رنگی نقطه هایی که هرکدومشون یه دنیا با اون یکی فرق داره نقطه هایی که اتفاقی سیاه یا سفید یا رنگی به وجود اومدن و همون جوری موندن کمتر نقطه ای جرئت کرده اونی که قرار بوده باشه رو تغییر بده این تو دنیای نقطه ها یه گناه...
-
مصیبت عزیزم
چهارشنبه 29 آبان 1387 23:53
ما که میترسیم از هجران دوست کاش میدانسیم روزگاری که به هم نزدیکیم چه بهایی دارد کاش میدانستیم حس دلتنگی هر روز غروب چه دلیلی دارد... ((سلام بچه ها.بازم اومدم.ولی با یه دنیا غم و اندوه.غم بهترین کسم.همه زندگیم که 2 روزه پدرش رو از دست داده )) ((براش دعا کنید دست همتون ر و میبوسم))
-
خیال بافی
چهارشنبه 14 فروردین 1387 12:14
سنگ در برکه می اندازند و می پندارند خاطره ماه به هم می ریزد... کی به انداختن سنگ پیلپی در آب ماه را می شود از خاطر برکه گرفت ؟؟
-
این داستان: توبه!
جمعه 10 اسفند 1386 12:18
توبه می کنم دیگر کسی را دوست نداشته باشم حتی به قیمت سنگ شدن توبه می کنم دیگر برای کسی اشک نریزم حتی اگر فصل چشمانم برای همیشه زمستان شود چشمانم را می بندم ... توبه می کنم دیگر دلم برایت تنگ نشود حتی چند لحظه (!) قول می دهم نامت را بر زبان نمی آورم لبهایم را می دوزم توبه می کنم دیگر عاشق نشوم قلبم را دور می اندازم...
-
حکایت
سهشنبه 16 بهمن 1386 23:11
در روزگاری که جلادان خونین صفت، از پشت خنجر بر بغض گلوی یکدیگر میزنند من، ج ن ا ز ه ء خویش را بر دوش گرفته و به دنبال گورستان می گردم ......... د ل م گ ر ف ت ه !؟؟@$%^&* پ.ن: ---- !!! -----
-
داستان جدید...
شنبه 6 بهمن 1386 20:33
دلم می خواد گم بشم لابه لای درختای خیس و خوش بوی جنگلا!!! خودم نتونم خودمو پیدا کنم دلم می خواد مٍه بشم ابر بشم دلم می خواد باشم و نباشم همینه زندگی دل بکنی دل بکنی دلتنگیاتو خاک کنی بغض تو قورت بدی سعی کنی لبخند بزنی حتی اگه سخت باشه حتی اگه نتونی
-
!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!...
چهارشنبه 30 آبان 1386 18:23
راه می روم ... در عمق سیاهی شب... چیزی نمی بینم... با غرور راه می روم... سرد است... دستم را روی پیشانی همیشه تبدارم می گذارم... گرم می شوم ... گرم گرم If I smile and don't believe Soon I know I'll wake from this dream ... Don't try to fix me,I'm not broken راه می روم ... هنوز پرغرور ... چیزی غیر از سیاهی شب نیست ......
-
قاصدک!.!
چهارشنبه 25 مهر 1386 18:15
قـاصـــــدک ! گفته بودم که دگر نیست مرا انتظار خبری باز اما تو چنین پرشتاب ، پرغرور ز چه روی از بَرم می گذری ؟؟ !! قـاصـــــدک ! گفته بودم که مرا نیست تمنای کسی در دلم نیست به جز ــ مهر ــ نیاز و هوسی گفته بودم که دگر من نروم سوی کسی گفته بودم که به ماتمکده ام نیست حتی امیدی به حضور مگسی باز امّا تو چرا بر سر راه منم...
-
...Once upon a time
جمعه 30 شهریور 1386 15:22
یکی بود یکی نبود یه سرزمینی بود که آدماش و جادوگرای بد طلسم کرده بودن اون آدما مسخ بودن ترس و وحشت دورنگ شون کرده بود کوچه ها خیابونای اون سرزمین بوی فقر می داد ,بوی خون ,بوی زور دخترا و پسرای اونجا خسته بودن ناامید بودن خنده رو بلد نبودن شادی یادشون رفته بود دل شون پیر شده بود یه دنیا سوال بی جواب داشتن اون جادوگرا...
-
آدددددمکـــــــــــــــ
سهشنبه 13 شهریور 1386 21:11
آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همین جاست بخند دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند آدمک خر نشوی گریه کنی کل دنیا سراب است بخند آن خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخند...
-
H@pPy B!RTh D@y?
شنبه 27 مرداد 1386 20:07
نمیدونم میگن ۳۱ مرداد تولدمه گویا! اگه احیانا وقت شد تولدم مبارک ....
-
خ D د ا O و ن G د !!!
یکشنبه 24 تیر 1386 00:04
خداوند بود که مرا در آغوش گرفت و روی ابر ها نشاند.. تا اشک هایم را در خلوت وسفیدی ببارم... و از بالا به هوس بازی های تو نگاه کنم...تا باورم شود که تو... خدا مرا در آغوش میگیرد و من بی مقدمه روی لب هایش بوسه میزنم..خداوند دوستم دارد... ولی من فقط به چشم یک پیر مهربان نگاهش میکنم..! احمقانه است که خداوند به من پیشنهاد...
-
با من...
پنجشنبه 31 خرداد 1386 19:58
با من بمان با انکه نیک دانم که نمیمانی با من بمان ای روشنی بخش شبهای تار من با من بمان و بشنوحرفهای دل بی تاب مرا با من بمان و با سر انگشتان احساست اشک های تنهایی مرا از روی چهره ام ﭘاک کن بامن بمان تا تمامی قصه های شب های تنهایی را که شبهای یلدا من است برایت بگویم. با من بمان تا به تو بگویم که چقدر نیازمند بودنت...
-
...!
دوشنبه 31 اردیبهشت 1386 20:24
سلام اگر روزی من مردم و تو مرا دوست داشتی هر پنج شنبه به مزارم بیا گل سرخی بر روی مزارم بگذار تا همیشه آن گل سرخ را که به تو داه بودم را به خاطر بیاورم. ولی اگر تو مردی من فقط یکبار به مزارت می آیم . و آن دسته گل سفید مریم را که با خون خود سرخ کردم را برایت هدیه می کنم و عاشقانه در کنارت جان می سپارم.تا بدانی هیچ وقت...